اصالت وجود و حرکت وجودی چیست و چه فرقی باهم دارند؟
هر فردی که در پی شناخت اشیا باشد ، از آن دو چیز مىفهمد، یکى هستى آن واقعیت و شىء و دیگرى چیستى آن واقعیت و شىء که در اصطلاح به هستى، وجود و به چیستى ماهیت گویند. مثلاً وقتى که به یک انسانى برمىخوریم، از آن دو چیز مىفهمیم. یکى چیستى و ماهیت انسانى او دیگرى به هستى او و وجود. بنابر این همهى واقعیات امکانى دور و بر ما داراى دوجهت وجودى و ماهوى هستند. حال سؤالى به ذهن خطور مىکند که آیا جهت وجودى متن تک تک این واقعیّات را پر کرده و ماهیت از آن انتزاع مىشود و یا این که نه، جهت ماهوى متن تکتک این واقعیات را پر کرده و وجود از آن انتزاع مىشود. به تعبیرى آیا وجود اصیل است و ماهیت اعتبارى؟ یا ماهیت اصیل است و وجود اعتبارى؟ پاسخ با توجه به براهین متعدد بر اصالت وجود است، نه اصالت ماهیت. ما یکى از مهمترین و در عین حال سادهترین برهان اصالت وجود را در اینجا متذکر مىشویم:
هرگاه به ماهیت اشیاء توجه کنیم، درخواهیم یافت که ماهیت فى حد نفسها به خودى خود، وجودى را براى خویشتن خویش اقتضاء نمىکند و در ذات خود وجودى نهفته ندارد. هم چنان که اقتضاى عدم خویش را ندارد و به تعبیرى فنّى از ماهیت «من حیث هى هى لیست الاّ هى لاموجوده و لامعدومه» و هنگامى لباس واقعیت در آن دیده مىشود که از ناحیه علّتى چون خدا به او وجود داده شود. پس ماهیت فى حد نفسه واقعیت پیدا نمىکند و بلکه با وجود، واقعیتدار مىشود. پس ماهیت نمىتواند متن واقع را پر کرده باشد و اصیل باشد. بنابر این چون ماهیت نفس واقعیت نیست و به برکت وجود واقعیتدار مىشود، پس وجود به واقعیّت بودن سزاوارتر است و تنها خودش متن واقع را پر کرده و اصیل مىباشد و البته در این فضا اشکالات مختلفى طرح مىشود که از ناحیه اصالت ماهویها عنوان شده و با زبان محکم و شیرین صدرالمتألهین و اصالت وجودىها پاسخ داده شد که چون در این گفتمان گروهها اصطلاحات فنى به کار مىرود از بیان این اشکالات معذورم.
طبق نظر ملاصدرا تمام حرکات عرضیه، معلول حرکات طبایع و جواهر خویش است تا زمانى که جوهر یک شى درحرکت نباشد اعراض آن ممکن نیست حرکت کند. این حرکت همچنان که در طبیعت جریان دارد در انسان نیز موجوداست. این حرکت در طبیعت مادى بدن در جریان است بدین صورت که جواهر مادى انسان با حرکات عرضى آن درحرکت است. این تکامل و حرکت طبیعى بدن خارج از اختیار انسان مىباشد مثل قواى هاضمه، قلب، عروق... که اصطلاحا از آن به حرکات قسرى یاد مىشود. البته ایشان مبدأ حرکات طبیعى بدن را نفس انسانى مىداند که بحثى جدا دارد.
اما حرکت دیگر انسان که مربوط به کمالات نفسانى است کاملاً در اختیار او قرار دارد که حرکت جوهرى نفس نامیده مىشود.
نفس انسانى به سبب قواى عقل نظرى در حیطه تفکر و عقل عملى در حیطه عمل تکامل جوهرى پیدا مىکند.بدین صورت که هر آنچه مىاندیشد و بدان ملتزم مىشود و عقیدهاى که بدان ایمان دارد طبق نظر ملاصدرا در جوهرنفس انسان تغییر حاصل مىشود و هکذا در اندیشهاى که موج صدور عمل از او مىشود و فعلى را که به سبب اعتقادى انجام مىدهد باز جوهر نفس انسانى است که در آن تغییر و تحول رخ مىدهد و حرکتى از او به سوى مرحلهاى جدید انجام مىشود که از آن به تکامل نفس و حرکت جوهرى نفس یاد مىشود، پس حرکت جوهرى نفس به اختیار خود انسان است بلکه مىتوان گفت اختیار انسان حرکت نفس را جهت مىدهد یا او را در راه سعادت و یا در مسیر شقاوت مىداند و در هر دو حال نفس انسان وارد مرحله جدیدى شده و از قوه به فعلیتى جدید رسیده و تکاملىکسب کرده، حال این تکامل یا به سوى سعادت او ختم مىشود یا موجب شقاوت او مىگردد. لذا ملاصدرا در توجیه تنزل نفس به مراحل پست در عین این که او متوجه کمالات عالى است مىگوید: انتقال نفس به وجه نزول منافاتى باتوجه نفس به کمالات مافوق ندارد چون که خروج از قوه به فعل در شیئى از کمالات حیوانى نه تنها منافى شقاوت اخروى نیست بلکه مؤکد او نیز قرار مىگیرد، چرا که طرق آخرت متفاوت است یک راه طریق سعادت و رسیدن به نشئه کرامت و قرب به خدا است و راه دیگر طریق شقاوت و رسیدن به نشئه انتقام و دورى از رضوان خدا است»،(اسرارالایات، ص 149).